Posts Tagged With: عرفان بیخدا

مروری کوتاه بر زندگی و تعالیم کریشنا مورتی

گذری بر دیدگاه های کریشنامورتی، آزاد اندیش معاصر

جیدو کریشنامورتی (۱۸۹۵-۱۹۸۶) عارف، متفکر، نویسنده و سخنران مشهور هندی بود. موضوعاتی مثل تحول روانی انسان، مدیتیشن، ساختار ذهن، روابط انسانی و ایجاد تغییراتی مثبت در جامعه بشری از جمله موضوعات مورد علاقه وی محسوب می شود. او تاکید داشت که تحول روانی در درون فرد یک موضوع کاملا ضروری است و این تحول را نمی توان توسط یک نهاد بیرونی مثل نهادهای سیاسی، مذهبی یا اجتماعی ایجاد کرد. جیدو کریشنامورتی در ۱۱ می ۱۸۹۵ در شهر کوچکی واقع در ۱۵۰ کیلومتری شمال مدرس در هند دیده به جهان گشود. کریشنامورتی یکی از عارفان و ازاداندیشان معاصر است که چکیده اندیشه هایش را می توان آزادسازی انسان از قیود درونی و خودشناسی به معنای ناب کلمه بیان نمود. کریشنامورتی تا پایان زندگی خود به تدریس و سخنرانی درباره مسائلی چون شناخت، آزادی، حقیقت و عشق در هند، اروپا و آمریکا پرداخت و کتاب‌های متعددی چون «حضور در هستی»، «شرح زندگی»، «نگاه در سکوت»، «بصیرت»و «آینده اکنون است» را به چاپ رساند که بسیاری از آن‌ها مطالب و گفتگوهای زنده او با سوال‌کنندگان است. کریشنامورتی در سال‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بر بسیاری از شخصیت‌های هنری، ادبی و علمی قرن بیستم افرادی چون بیتل‌ها، بروس‌لی و دیوید بوهم تاثیر گذار بود و به همین دلیل او را به عنوان یکی از مهم‌ترین شخصیت های پرطرفدار برای گروه‌های هیپی‌ها در دهه ۱۹۶۰ نام بردند. ولی تصورات غلط و اشتباهی نیز درباره تفکر و اندیشه کریشنامورتی نیز وجود دارد که بنا به پیش‌بینی خود او فاصله فکری میان او و شاگردانش را زیاد می‌کند. از این رو شاید اینطور بتوان گفت که تعلیمات کریشنامورتی تبلیغ‌پذیر نیستند و او خود بر این عقیده بود که هیچ جانشینی ندارد و هیچ کس مجاز نیست گفته‌های او را تعبیر و تاویل کند. این اندیشمند بزرگ در ۱۷ فوریه ۱۹۸۶ در در ایالت کالیفرنیا دیده از جهان فرو بست.

کریشنا مورتی از سالهای نوجوانی در اروپا در مدرسه ای مذهبی به تحصیل خصوصی پرداخت و معلمان و نزدیکان وی با مشاهده نبوغ و نشانه های ویژه ای که داشت به او نام مسیح موعود دادند و در همین راستا به تعلیم او پرداختند. اما پس از مدتی کریشنامورتی اعلام کرد که مسیح موعود نبوده و نمی خواهد دیگران سرسپرده او باشند. از نظر او رابطه مرید و مرادی رابطه ای کاملا مخرب و باطل است و تنها وظیفه و هدفی که او دنبال می کند روشنگری و چراغی فرا راه دیگران است تا آنها بتوانند با درک شخصی خود به تکامل و بلوغ فردی دست یافته و خود به درک حقیقت نایل شوند. حقیقتی که از خودشناسی شروع و به خودشناسی خاتمه می یابد. جوهر سخن کریشنا مورتی اینست که رستاخیز راستین تنها زمانی در جهان بوقوع می پیوندد که رستاخیزی درونی در دل تک تک ادمیان رخ دهد و آنها بتوانند حقیقت را در ورای حجاب هر اعتقاد، تعصب و باوری درک کنند. او هدف تعالیم خود را رهایی انسان ها از قیود درونی و روانی ان هم توسط خود فرد و تنها در سایه راهنمایی های خود می دانست. این یکی از توصیه های اصلی اوست که بارها در کلام خود تکرار کرده است: «چراغی فرا راه خویشتن باشید»

نقل قول هایی از کریشنا مورتی

  • انسان ممکن است از متن ترس ها توهمات و آشفتگی های درون خویش خدایی را متصور شود، ولی چنین خدایی غیر از آن یگانه بی نشان است که برون از هرگونه وهم و اندیشه است. ذهنی که اسیر تعصب و پیش داوری است نمی تواند در کیفیت شناخت((حقیقت))باشد.ذهنی که دانستگی را وسیله ی رهایی از دانستگی قرار می دهد هرگز از حیله ی دانسته های خود رها نخواهد شد هرگز از محدوده ی آن دانسته ها فراتر نخواهد رفت. ذهنی که اسیر دانستگی است و دانستگی را به عنوان ابزار آزادی به کار می گیرد به آزادی دست نخواهد یافت.
  • ترس ناشی از به خطر افتادن تعلقات و اندوخته ها است و ما نظریات و باور های خود را نیز شکلی از اندوخته های خود می دانیم به هیمن جهت است که وقتی نظریات و باورهایمان مورد ضربه قرار می گیرندو نفی می شوند همانقدر دچار هراس می شویم که دارایی های مادیمان به خطر افتاده اند.
  • وقتی من فرزند خود را از دست می دهم رنج من به خاطر این نیست که او رفته، بلکه به خاطر این است که من تنها مانده ام، من مهمم نه او.

 

برخی از تعالیم کریشنامورتی

رهایی از شرطی شدگی ذهن

«به ساختارها عادت نکنید و تعلق خود به ساختارها را دور بریزید.»

دریافت آزادانه حقیقت فارغ از شرطی شدگی های ذهن، قضاوت ها و باورهای کلیشه ای جوهر تعالیم و آموزه های کریشنامورتی است. او معتقد است تنها ذهنی که بوسیله ی عقیده، ارزش های قیاسی و اعتباری مقید و محصور نگشته است قادر به درک حقیقت خواهد شد.[1] همان دیدگاهی که بسیاری از عارفان نیز به آن معتقدند و در کلام معروف مولوی می خوانیم: پای استدلالیان چوبین بود، پای چوبین سخت بی تمکین بود.

کریشنا (در کتاب نگاه سکوت) در پاسخ این سوال که نظر شما در باره خدا، حقیقت و ماورا چیست؟ می گوید: «دانش، منطق، و عقل را به حقیقت راهی نیست، اینها ابزار کشف حقیقت نیستند … انچه فکر بدان می اندیشد خدا نیست؛ زیرا فکر یک ابزار مادی است، منشا و خاستگاه فکر، یعنی سلول های مغز ماده اند. و شناخت خدا به وسیله یک ابزار مادی غیر ممکن است… زهد، تقوی، تقدس، عشق، و هر ان کیفیت ورای ماده قابل ادراک به وسیله فکر نیست … ادراک ماوراء، خدا، اولوهیت و کیفیت های غیر مادی هنگامی ممکن است که فکر دخالتی نداشته باشد… » (توجه به این نکته لازم است که اثبات وجود خدا به وسیله عقل، با شناخت خدا به وسیله عقل دو امر متفاوت است.)

در جای دیگر (کتاب پر پرواز) می گوید: «در کل جهان دو نوع انسان وجود دارد- آنها که شناخت دارند و آنها که شناخت ندارند و این شناخت و معرفت تنها چیزی است که حائز اهمیت است…انچه مهم است تحقق این شناخت است – شناخت نسبت به مشیت پروردگار برای انسانها. زیرا خداوند تدبری دارد و آن تکامل و تحول است. به محض آنکه انسان این حقیقت را ببیند و نسبت به آن معرفت یابد، دیگر نمی تواند خویشتن را از کسب آن و  یگانگی با آن باز دارد. زیرا حقیت بسیار باشکوه و زیباست . لذا چون (چنین انسانی) شناخت دارد، در جوار پروردگار قرار می گیرد.»

آنچه کریشنامورتی از آن به عنوان عامل بازدارنده برای کشف حقیقت یاد می کند خود فکر نیست بلکه وجه خطرات و مکرهای فکر است که می تواند انسان را اسیر خود کند چیزی که اصطلاحا فکر زدگی نامیده می شود و مانع انسان از حرکت باطنی و دریافت حقیقت می شود. بر خلاف سوبرداشت های اشتباهی که درباره تعالیم مورتی وجود دارد او هیچگاه قوه فکر را بی اهمیت نمی شمارد بلکه استفاده نا به جا از فکر را در حوزه ای که نمی تواند پاسخگو باشد مردود می شمارد. او در این ارتباط می گوید: «فکر در زمینه های خاصی اهمیت دارد ولی فکر نمی تواند به آن چیزی دست یابد که ورای فکر است، که محصول فکر نیست . فکر محصول شناختگی است؛ بنا براین نمی تواند به کنه ناشناخته برود، به کنه چیزی برود که غیر قابل شناخت است»[2]

کریشنا فکر را رد نمی کند بلکه می گوید برای درست و کامل عمل کردن و دورشدن از رنج و اشتباه بایستی از شرطی شدگی ذهن ، انچه که درذهن انباشته شده، از دانسته ها و از گذشته رها شد تا بتوان آزادانه و با آرامش نگاهی به حقیقت انداخت. بایستی متفکر با فکر یکی شود تا بتواند در درون خود صلح برقرار کند در غیر اینصورت در صورت جدا بودن متفکر از فکر یا مشاهده کننده از مشاهده شونده همیشه مشاهده گر در بند قضاوتهای خود گیر می افتد و نمی تواند عملی آزادانه و حقیقی انجام دهد. کریشنا می گوید: «اگر فرهنگ، شغل، آداب و رسوم، حکومت و جامعه و ایدئولوژی و اعتقادها بر انسان مسلط شود و بخواهد انسان را ابزار و وسیله ای برای کنترل و هدایت او و رسیدن به اهداف خود قراردهد منجر به تخریب و تباهی و فساد جامعه و انسان میشود و او را به موجودی مرده و بی روح تبدیل مکیند . ولی اگر همه اینها برای تعالی و خودشناسی انسان باشد خوب و سازنده میشود.»

کریشنا نگرش باز و غیرکلیشه ای خود را در عمل نیز آشکار می نماید و در این راستا انجمن نظام ستاره شرق – سازمان معنوی که سال ها رهبری آن را بر عهده داشت – را منحل می کند و سپس در یکی از سخنرانی های خود می گوید: «حقيقت كه حدّ و مرزي ندارد؛ كاملاً‌لايتناهي و نامشروط است و از هيچ راه يا مسيري نمي‌توان به آن نزديك شد. به هيچ عنوان قابل سازماندهي نيست. به همان نسبت هيچ سازماني نبايد تشكيل شود تا مردم را در راه يا مسيري به خصوص هدايت و راهنمايي كند و يا آنان را ناگزير به برگزيدن آن مسير سازد… چنانچه به حقيقت اين موضوع پي مي‌بريد. در اين صورت متوجّه خواهيد شد كه سازمان دادن يك اعتقاد و باور تا چه اندازه غير ممكن است. اعتقاد يك موضوع كاملاً شخصي و فردي است. شما نمي توانيد و مجاز نيستيد به آن شكل و ساختار مشخصي بدهيد و سازماندهي آن را برعهده بگيريد. چنانچه مرتكب اين عمل شويد، آن اعتقاد بي جان و مرده و جامد خواهد شد.»

راهبرد تفکر و کنترل نفس

کریشنامورتی اعتقاد دارد که ذهن و فکر انسان نباید بر او غالب شود و او را به هر طرف که می خواهد بکشاند. از یک دیدگاه می توان گفت در تعالیم کریشنا فکر و ذهن انسان معادل نفس شمرده می شود که می بایست به کنترل او در آید. اگرچه برخی مخالفان کریشنا مورتی تعالیم او را نفس پرستی و خودش را شیطانی در خدمت نفس! می خوانند اما هیچ استدلال روشنی برای این ادعای خود نداشته اند و تا به حال کسی توضیح نداده است که چطور چنین اتهاماتی می تواند قابل قبول باشد در حالی که محوریت تعالیم کریشنا دقیقا در نقطه مقابل نفس و ذهن سلطه گر انسان قرار دارد. او همواره سعی می کرد پیروان خود را به استفاده جهت مند و درست فکر راهبرد کند و در این رابطه می گوید: «از قدرت تفکرت، هر روز برای اهداف خیر استفاده کن. نیریی باش در جهت  تکامل و تحول. هر روز به کسی بیندیش که می دانی در اندوه یا رنج بسر می برد و نیازمند کمک است. اندیشه های عاشقانه ات را بر سر او بریزان و بپاشان. ذهنت را از کبر و غرور منزه نگهدار زیرا کبر از جهل بر می خیزد.. انسان خردمند می داند که بزرگی تنها سزاوار پروردگار است و تمامی اعمال خیر، تنها توسط او انجام می پذیرد…»[3]

دیوید بوهم پرفسور فیزیک نظری، درباره تعالیم کریشنا در حوزه فکر و تجربه ای که پس از ملاقات با وی داشته، می گوید: در این مباحث ما بطور کامل و ژرف به بسیاری از پرسش‌هایی که به نوعی دررابطه با کار علمی من بود، پیرامون طبیعت، فضا، زمان و جهان، همچنین در حول و حوش بی نظمی عمومی و اغتشاشی که خود آگاهی نوع بشر را تحت نفوذ خویش قرار داده بود پرداختیم در اینجاست که من با آنچه که احساس می‌کنم کشف اصلی کریشنا مورتی در آن است مواجه شدم آنچه او به طور جدی پیشنهاد می‌کرد این است که تمامی این بی‌نظمی که در واقع علت بنیادی اندوه و غم گسترده و همه جا گیر و بدبختی است و از سویی نیز مانع همکاری نوع بشر با یکدیگر می‌شود، در این حقیقت نهفته است که ما نسبت به طبیعت کلی فرآیندهای تفکر خویش جاهل و نادان هستیم، یا به عبارتی دیگر می‌توان گفت، تا زمانی که ما درگیر فعالیت تفکر هستیم آنچه را که عملا در حال وقوع است نمی‌بینیم. کریشنا مورتی احساس می‌کند که از طریق تمرکز و محدود کردن توجه برای دیدن کار تفکر مستقیما در می‌یابد که فکر یک فرآیند مادی است که در درون انسان و بطور کلی مغز و سیستم عصبی او در جریان است.[4]

ظلم و ستم از دیدگاه کریشنا مورتی

«ظلم و ستم بر دو گونه است، عمدی و غیر عمدی. ظلم عمدی یعنی صدمه زدن به دیگرموجودات زنده با قصد و نیت قبلی و این بزرگترین گناه است- کاری که از شیطان سر می زند نه انسان. به خودت خواهی گفت: مسلما هیچ انسانی به چنین عملی دست نمی زند؛ اما بدان که انسانها اغلب این کار را می کنند و هم اکنون نیز به آن مشغولند. مستنطق های محکمۀ تفتیش عقاید نیز چنین کردند، بسیاری از انسانهای مذهبی به نام مذاهبشان دست به این عمل زده اند. کالبدشکافان (دانشمندانی که به تشریح جانوران زنده می پردازند) و نیز بسیاری از مدرسین، عادتمندانه چنین می کنند. همۀ اینها می کوشند تا ظلم خویش را با اعلام اینکه عملشان ناشی از یک سنت است، توجیه کنند حتی اگر عده کثیری مرتکب عملی شوند، باز آن عمل ، گناه محسوب می شود. «کارما» کاری به سنت ندارد و «کارما»ی ظلم هولناکترین آنهاست»[5]

«در سخن انسان نیز ظلم و ستم وجود دارد و انسانی که واژه ای را با قصد و نیت زخمی کردن دیگران به زبان می آورد نیز به خاطر کاری که کرده، گناهکار است. از این کار برحذر باش . اما بعضی مواقع واژه ای که از سر بی توجهی به زبان می آید، نیز همان قدر صدمه زننده است که مغرضانه گفته شود. لذا باید مراقب ظلم غیر عمدی نیز باشی. نه تنها باید از شر برحذر باشی بلکه باید در انجام اعمال خیر نیز مدام فعال باشی»[6]

***

قابل ذکر است که مخالفان و دشمنان کریشنا مورتی تعالیم و اندیشه های او را با انتقادات مخرب و تحریف های شدیدی مواجه ساخته و آنها را به شیوه ناعادلانه ای زیرسوال برده اند. او را تا به حال به سفسطه گری، مبهم گویی، شیطانی در خدمت نفس، مروج فرقه مسیحیت صحیون، فرقه شیطان پرستی، ادعای تقدس و مسیح موعود متهم کرده اند. تخریب شخصیتی این متفکر بزرگ تا آنجا پیش رود که او را (مانند بسیاری دیگر از اساتید فکری و معنوی جهان) به سواستفاده جنسی و فریب شاگردان خود متهم می کنند. این در حالی است که به اعتقاد ناظران بسیاری هیچ یک از آنها با حقیقت زندگی و آموزه های کریشنامورتی همخوانی ندارد و آثار و تعالیم او خود گویای تلاش های چشم گیر این معلم بزرگ در جهت گسترش آزاد اندیشی و بیدار کردن فطرت حقیقت جوی انسان ها به شمار می رود.

      منبع: مقالات سایت معنویت آزاد

                                            http://free-spirituality.org/                              


[1] شادمانی خلاق

[2]شادمانی خلاق 236

[3] (پر پرواز 54)

[4]از کتاب، رهایی از دانستگی، اثر کریشنا مورتی، ترجمه مرسده لسانی

[5]. پر پرواز 71

[6]  پر پرواز 75-74

Categories: Uncategorized | Tags: , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , ,

عرفان بی خدا ; دروغ بزرگ

ترویج بیخدایی، یکی از بزرگترین دروغ ها و بی پایه ترین اتهامات ساخته شده در باره اساتید معنوی معاصر است. روحانیت تندروی ایران با الگوگیری از شیوه تبلیغاتی دستگاه نازیسم (به ریاست گوبلز) عمل کرده و بر اساس استراتژی دروغ بزرگ که می گوید دروغ را انچنان بزرگ بگو که باورش کنند، اساتید بزرگ حق را مروج عرفان بیخدا معرفی می کنند. خبرگزاری ها، نشریات، سخنرانی ها و کتب و نرم افزارهای تهیه شده توسط ارگانهای فرهنگی – امنیتی همچون سازمان تبلیغات انقلاب اسلامی، سپاه پاسداران یا حوزه علمیه قم طی چند سال اخیر به طور مداوم تکرار می کنند که « اين عرفان‌هاي كاذب اعتقادي به وجود خدا ندارند و مردم را به سمتي سوق می دهد كه به جاي اينكه دنبال خدا باشند، به سمت منويات دروني متمايل شوند.»[1]

ساده ترین پاسخ به این دروغ در خود این کذب نهفته است؛ مگر عرفان بدون حضور خداوند امکان پذیر است؟ اصلاح عرفان بیخدا مثل خورشید بدون نور یا اقیانوس بی آب است! اگر بخواهیم عرفان را ریشه یابی کنیم، عرفان از عرف به معنای شناختن، باز شناختن و دانستن بعد از نادانی است. عرفان در اصطلاح یعنی خداشناسی و شناخت حضرت حق تعالی [2]. درکتاب لغت، عرفان علمی از علوم الهی معرفی شده است: «نام علمی است از علوم الهی که موضوع آن شناخت حق و اسماء و صفات اوست. راه و روشی که اهل الله برای شناسائی حق انتخاب کرده اند عرفان مینامند[3]. اوحدی عارف را اینگونه تعریف کرده است: عارفان که جام حق نوشیده اند، رازها دانسته و پوشیده اند و بالاخره از نظر ابن عربی عارف کسی است که خداوند خود را بر او بنمایاند و حالاتی برای او ظاهر گردد که معرف حال اوست.

آیین ها و جریان های معنوی مختلف در سراسر جهان هزاران سال است که هر کدام به روش خود سعی کرده اند تا حقیقت و نور زنده حاضر در جهان را به مردم بشناسانند . یکی از دلایلی که عده ای این جریان ها را تهی از خدا میدانند این است که دگم اندیشانه تصور می کنند که هر روشی غیر از روش دینی و یا خداشناسی که آنها به ان معتقدند، غلط و انحرافی است و تنها آنانند که راه یافته و رستگارند و البته در جایگاهی هستند که بتوانند درباره حقیقت گرا بودن یا نبودن سایرین قضاوت کرده و حکم دهند! و البته جای تعجب نیست که این شیوه و طرز تفکر محصولی جز تفرقه و خداگریزی به دنبال نداشته است.

  • سای بابا و تصویر از خدا

منتقدان مدعی شده اند که از مجموع گفته‌های « سای بابا » درباره خدا به دست می آید که « سای بابا » تصور روشنی از خدا ندارد. از بسیاری گفته ها و تعلیم های او به دست می آید که آنچه اصالت و اهمیت دارد عشق است و عشق یک امر انسانی است.

در اوپانیشادها از خدای «برهمن» و « ایشوارا » خدای یگانه سخن رفته است. طبق این متون، برهما یا خدای خالق، خدایی است فوق صفات كه جز از طریق سلب او را نمی توان شناخت. ساى بابا در مسئله خدا شناسى و پرداختن به خصوصیات خداوندى همواره از تعالیم هندو که مبتنى بر تعدد خدایان (تجلیات خداوند) است فاصله مى گیرد. لکن در صدر و ذیل گفتارهایش درباره خداوند به پیامبران و ادیان توحیدى اشاره مى کند. او در گفت و شنودی با یکی از شاگردان که می پرسد: » شما گفتید که Paramathma بی­شکل، نام­های بی­شماری دارد. آیا تمام نام­ها و شکل­ها یکسان هستند؟ آیا هیچ تفاوتی هم وجود دارد؟ » می گوید « این چه سوالی است! به ­طور قطع تمام نام­ها و صورت­ها یکسان هستند. هر نام و هر صورتی­که پرستش شود ، خداوند فقط همان تجسم حقیقی منحصر به فرد است. درک کردن او از طریق تمام نام­ها و شکل­ها امکان­پذیر است. اما مرید باید به یک نکته توجه کند. خداوند در هر صورتی­که پرستش شود، پرستش مورد علاقه باید برای یک هدف واحد باشد. آرزوی رهایی. فقط باید به خداوند عشق ورزید، نه به­هیچ چیز دیگر. عاشق او باشید. بر روی او تعمق کنید. او باید به­ عینیت برسد. در نهایت، تصمیم بگیرید در او ادغام شوید. فقط باید این آرزوی شدید و تٌُند را داشته باشید

  • خدا در نگاه اشو

مهاجمان اشو معتقدند عرفان اشو عرفان بدون خداست و اگر احیانا در این عرفان، خدا مطرح شود، خدایی است که فقط حکم یک وسیله را دارد، نه هدف.

اما اشو در مورد خدا می گوید : تو فقط می توانی با خدا موفق باشی ، نه بر ضد خدا … لا اله الا ا… خدایی بجز خداوند وجود ندارد .در این عبارت کوتاه تمام ارزش های والای تمام مذاهب گنجانده شده است .خداوند وجود دارد و تنها خداوند وجود دارد . درک نهایی حقیقت، چیزی به جز درک نهایی وحدت در درون هستی تان نیست . این است معنای کلمه خدا . خدا در آسمان ها منتظر شما نیست . او در درون شماست .ولی تنها زمانی می توانید آن را بیابید که یک پارچه شوید زیرا تنها یک می تواند یک را بیابد .[4]

او معتقد است : « بسیاری به جستجوی خدا می‌پردازند بدون اینکه بیاندیشند آیا برای ملاقات با خدا آماده‌اند یا نه؟ آیا آماده‌اند تا خدا به دیدار آنها آید یا نه؟ انان هرگز به این نکته نمی‌اندیشند. تاکید می‌کنم همه چیز را درباره‌ی خدا فراموش کن، تو فقط خودت را آماده کن، تا خدا به دیدار تو آید[5]

چنانچه سخن اتهام زننده را درست بگیریم که اشو عرفان سکولار ارائه میدهد؛ پس نباید هیچ ردپایی از خداوند در تعالیم اشو یافت شود؟! پس چگونه است که یکی از مهمترین تعالیم ایشان آمادگی در حضور خداوند و ملاقات با خداوند است؟ اشو جایگاه خداوند را چنان محترم میشمارد که برای دیدار خدا ، شاگردان و شنوندگان را آماده میکند و به آنها تعالیمی میدهد که منجر به خالص شدن افراد میگردد. استناد به این حدیث حضرت محمد (ص) که می فرمایند : «من عرف نفسه فقد عرف ربه». (کسي که خود را بشناسد خدايش را شناختهاست) نیز زاویه دیگری از نگاه اشو را تایید می کند. از این حدیث اینطور استنباط می شود که خود شناسي و يافتن خويشتن حقيقي خويش از مهم‌ترين مسائل قابل شناخت در نظام هستي و مقدم بر خداشناسی است. خداوند نيز در سوره مائدهآيه 105 مي‌فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا عليکم انفسکم». (اي کساني که ايمان آورده‌ايدبه خود بپردازيد).

همچنین اشو می‌گوید: « خدا را نمی‌توان اثبات کرد. امکان مطرح ساختن هیچ بحثی در موافقت یا مخالفت با خدا وجود ندارد. اما اگر خودآگاهی تو شروع به بالیدن کند خدا را احساس خواهی کرد. با رشد بیشتر خودآگاهی، در نگاه تو جسم و ماده ناپدید می‌شود و جهان چهره‌ای الهی به خود می‌گیرد. همه چیز را یک خودآگاهی می‌بینی. این قانون بسیار ساده است. جهان به این دلیل ماده به نظر می‌رسد که تو خودت را یک جسم و ماده می‌انگاری. تو هر چه باشی، دنیا را نیز همانگونه می‌بینی. اگر خودت را یک جسم و ماده بی‌انگاری، دنیا نیز مادی خواهد بود. و هیچ خدایی وجود نخواهد داشت. اگر خودت را یک روح در نظر بگیری، اگر خودت را یک خودآگاهی بدانی، دنیا را نیز خودآگاهی خواهی دید. دنیا یک آیینه است. هر چه تو باشی آنرا باز می‌تاباند. بنابراین تو به آن چیزی می‌رسی که شایسته‌اش هستی. خودآگاه‌تر شو تا دنیا با تو خودآگاه شود. اگر در اوج خودآگاهی قرار بگیری، دنیای مادی ناپدید و همه چیز الهی می‌شود. این تجربه نهایی حقیقت، عشق و شادمانی است.»[6]

  • کريشنا مورتي و نفی خدا؟

منتقدان گفته اند کريشنا مورتي گاه تا حد نفي وجود خدا پيش ميرود و آن خدايي را که تعاليم اديان به شرح و وصف آن مي پردازد، «تصور خدا» مي نامد و معتقدات ديگران درباره خدا را گريزگاهي صرف براي گريختن از رنج گريبان گير بشري ميداند.[7]

در حالی که کریشنا می گوید: «اگر می گویی که خود را بخوبی می شناسی اگر چنین احساس کنی بدان که به هیچ وجه خود را نمی شناسی بلکه فقط پوسته ی بیرونی ضعیفی را می شناسی که اغلب به مهلکه و مخمصه افتاده است. اما «تو»- توی واقعی، جرقه ای از آتش خود پروردگار هستی و خداوند قادر مطلق، درون توست و به همین دلیل چیزی نیست که اگر قصد کنی، نتوانی انجام دهی.»[8]

کریشنا خدا را انکار نمی کند ، حقیقت را نفی نمیکند بلکه اعتقاد سطحی را انکار میکند زیرا به گفته وی اعتقاد سطحی و تقلیدی، انکار حقیقت است . دیدگاهش این است که خود را محدود به کشف آنچه که در کتابها یافت میشود نکنید و دل نبندید زیرا به این دانش حقیقی نمی گویند این دانشی کاذب است . میگوید عقایدی که به کشف نرسد و بدون فهم پذیرفته شده باشد و بر اساس آن عملی کوکورانه و بدون آگاهی صورت بگیرد چنین عملی تقلید است . و چنین عقایدی دانش نیست بلکه عقیده و توهم است و منجر به تعارض و فساد و تباهی می شود نه سازندگی . او می گوید اعتقاد به خدا داشتن ، خداجویی نیست و شما را به خودشناسی نائل نمیکند.

دریافت آزادانه حقیقت فارغ از شرطی شدگی های ذهن، قضاوت ها و باورهای کلیشه ای جوهر تعالیم و آموزه های کریشنامورتی است. او معتقد است تنها ذهنی که بوسیله ی عقیده، ارزش های قیاسی و اعتباری مقید و محصور نگشته است قادر به درک حقیقت خواهد شد.[9] همان دیدگاهی که بسیاری از عارفان نیز به آن معتقدند و در کلام معروف مولوی می خوانیم: پای استدلالیان چوبین بود، پای چوبین سخت بی تمکین بود.

کریشنا (در کتاب نگاه سکوت) در پاسخ این سوال که نظر شما در باره خدا، حقیقت و ماورا چیست؟ می گوید: «دانش، منطق، و عقل را به حقیقت راهی نیست، اینها ابزار کشف حقیقت نیستند … انچه فکر بدان می اندیشد خدا نیست؛ زیرا فکر یک ابزار مادی است، منشا و خاستگاه فکر، یعنی سلول های مغز ماده اند. و شناخت خدا به وسیله یک ابزار مادی غیر ممکن است… زهد، تقوی، تقدس، عشق، و هر ان کیفیت ورای ماده قابل ادراک به وسیله فکر نیست … ادراک ماوراء، خدا، اولوهیت و کیفیت های غیر مادی هنگامی ممکن است که فکر دخالتی نداشته باشد… » (توجه به این نکته لازم است که اثبات وجود خدا به وسیله عقل، با شناخت خدا به وسیله عقل دو امر متفاوت است.)

در جای دیگر (کتاب پر پرواز) می گوید: «در کل جهان دو نوع انسان وجود دارد- آنها که شناخت دارند و آنها که شناخت ندارند و این شناخت و معرفت تنها چیزی است که حائز اهمیت است…انچه مهم است تحقق این شناخت است – شناخت نسبت به مشیت پروردگار برای انسانها. زیرا خداوند تدبری دارد و آن تکامل و تحول است. به محض آنکه انسان این حقیقت را ببیند و نسبت به آن معرفت یابد، دیگر نمی تواند خویشتن را از کسب آن و  یگانگی با آن باز دارد. زیرا حقیت بسیار باشکوه و زیباست . لذا چون (چنین انسانی) شناخت دارد، در جوار پروردگار قرار می گیرد.»

  • دالایی لاما و بودیسم خالی از خدا!

دالايي‌ لاما رهبر معنوي‌ تبتي‌ها و يكي‌ از مهمترين‌ رهبران‌ مذهبي‌ دنياست  با این حال رسانه های وابسته به حکومت در ایران او را متهم به الحاد و بیخدایی نموده اند. آنها مدعی شده اند که خدا در اندیشه های دالایی لاما جایگاهی ندارد ، و اندیشه بودیسم هیچ اصل ثابت و مشخصی به نام خدا ندارد.

بودا اعتراف می کند که درباره ذات خداوند چیزی نمی داند اما بر این باور است که ما برای درمان دردهای خود به یک شفای آسمانی نیاز داریم. در این زمینه می گوید : برای ما قدرت  شفابخش طبیب کافی است. پس بیایید به ظاهر او، شخصیت و صفات و اندیشه های او کاری نداشته باشیم. این چیزها از حد دانش ما بیرون است . تنها چیزی که می دانیم و لارم است بدانیم این است که ما با کمال اطمینان می توانیم دستورهای آسمانی او را برای شفای خویش به کار بندیم.[10]

 البته این اعتراف بودا را در ادیان دیگر هم می بینیم مثلا در سوره مائده هم آمده که عیسی (ع) اشاره دارد به اینکه چیزی از ذات خداوند نمی داند : « {و [ياد کن] هنگامي را که خدا فرمود: اي عيسي پسر مريم، آيا تو به مردم گفتي: من و مادرم را همچون دو خدا به جاي خداوند بپرستيد؟ گفت: منزهي تو، مرا نزيبد که [در باره خويشتن] چيزي را که حق من نيست بگويم. اگر آن را گفته بودم قطعا آن را مي‌دانستي. آنچه در نفس من است تو مي‌داني، و آنچه در ذات توست من نمي‌دانم، چرا که تو خود، داناي رازهاي نهانی }»[11]

پس می بینیم که اندیشه های بودا بر خلاف قران نیست. ذات خدا هم قابل درک نیست و آن فقط روح خدا است که با انسان در ارتباط است، بودا می گوید که درباره ذات خدا چیزی نمیداند و نمی گوید که نیست بنابراین الحادی دانستن این دین دروغ محض است.

دالایی لاما به خدا اعتقاد دارد و صراحتا می گوید : « در آيين‌ بودايي‌ ايده‌ روشني‌ از خدا نيست‌…. اين‌ آيين‌ ارزش‌هاي‌ والا چون‌ مراقبه‌ و مكاشفه‌ و نيايش‌ و دعا خواندن‌ را اينجا و آنجا پذيرفته‌ است‌…درست‌ است‌ كه‌ تصور كلي‌ از خدا نداريم‌، اما دريافتي‌ از وجود اعلي‌ داريم‌ كه‌ به‌ درگاهش‌ نيايش‌ كنيم‌ و طالب‌ رحمتش‌ باشيم‌. »[12]

  • نقش ضعیف خدا در آموزه های شمنیزم؟

در متونی که بر ضد شمنیزم نوشته می شود می خوانیم: در عرفان ساحري خدا يا وجود ندارد و يا چنان نقش ضعيفي در نظام اعتقادي اين مکتب دارد که سالک کم ترين توجهي به خدا و نيروهاي او و قدرت او نمي کند. درکتاب هاي کاستاندا به ندرت با نام «خدا» برخورد مي کنيم و هيچ یادي از پيامبران الهي نمي شود وتبعا نقشی برای ادیان الهی و برنامه وحیانی اداره زندگی بشر لحاظ نمی شود[13]

شمنیزم – تولتک یک نظام باطنی است نه یک مذهب یا نظام دینی که بخواهد به شکل محوری به تعلیم در مورد صفات خدا یا موضع گیری در خصوص نظام پیامبران بپردازد. این نظام باطنی ریشه های چند هزار ساله در بین سرخپوستان دارد. یعنی مردمانی که عملا تا حدود دویست سال پیش اساسا با سایر نقاط دنیا ارتباطی نداشته و اطلاعی از پیام و نظام ادیان و انبیا نیافته بودند. بنابراین انتظاری غیرمعقول است که یک سرخپوست در نظام اندیشه ها و دریافتهایش از همان عبارات و ساختاری استفاده کند که در ادیان ابراهیمی و کتب مقدس استفاده می شود. چنین نگاه مغلطه گونه ای مثل این است که بگوییم مسیحیت از خدا صحبتی نکرده چون در هیچ کجای انجیل عبارت الله به چشم نمی خورد!

سرخپوستان خداوند را در طبیعت یافتند ،خداوند خود را به مانند نیروهایی در طبیعت به آنان نشان داد به مانند روحی که هرگز فانی نیست و نمی شود و همچنین با درک کردن او به رموز و اسرار پی بردند و این خدا بود که برای آنان چنین هویدا شد .و آنها روح جاودان را عقاب نامیدند . شمن ها منشا هستی را حوزه انرژی بیکران و عظیمی می دانند که به وجود آورنده جهان و موجودات است. آنان این حوزۀ مادر را با استفاده از فن «دیدن»مشاهده کردند و از آنجایی که آن را همچون عقاب قیر گون  عظیمی درک کردند،آن را (عقاب) خواندند. دیدن آنان به کشف این واقعیت منجر شد: عقاب یا روح به همۀ موجودات زنده آگاهی می دهد و آگاهی هر موجود زنده ای را نیز در لحظۀ مرگ به خود جذب می کند، به عبارتی از سوی عقاب،آگاهی اولیه ای به هر موجود داده می شود که در هنگام مرگ به سرچشمه اش یعنی عقاب بازگردانده می شود. در ادیان الهی عقیده بر این است که تمامی موجودات از خداوند متعال به وجود می آیند و هر موجودی پس از مرگ به سوی خداوند باز می گردد.

  • ایلیا « میم » ؛ مروج عرفان سکولار؟

بارها در مقالات انتقادی روحانیت تندروی ایران در مورد جریان های معنوی تکرار شده است که :عرفانهای سکولار معجونی از ادیان و مکاتب و علوم مختلف است؛ هیچ یک از این مکاتب، اصالت نداشته و با بهره گیری از ا دیان و علوم مختلف به ویژه روانشناسی به دست آمده اند. مانند آموزه های رام الله یا کریشنا مورتی و سای بابا که ترکیبی از اسلام و روان شناسی و ادیان هندی اند.

این اتهام تحت عنوان تبليغ و ترويج الاهيسم به ایلیا میم نیز زده شد. منتقدان او الاهیسم را به این دلیل که  آن را شامل مسيح گرايي، كثرت گرايي معنوي، معنويت‌ آزاد و تلفيق و پيوند اديان می دانستند، التقاط نامیدند.

در توضیح باید گفت آموزش هاي ايليا «ميم»، الاهيسم خوانده مي شود.[14]الاهيسم تنها بر كليات و اصول اساسي كلام خدا تأكيد دارد. بر خداگرايي، تسليم الهي، توجه به خداوند و عشق الهي. و اصل لااله الا هو در آن محور است.

آموزش‏هاي عمومي او درباره حضور الهي، تجربه عشق الهي، احياء روح، انقلاب دروني، نور زنده، هدايت الهي و زندگي متعالي مي‌باشد. عمده سخنراني‌هاي عمومي به مبحث معنويت الهي و معرفت باطني اختصاص داشته است.

او می گوید : « خداوند زنده و حاضر را بپرستید زنده سخن می گوید محبت میکند فعال است زندگی می بخشد تغییر می دهد دگرگون می کند زنده می بیند ،می شنود ، می خواهد اراده میکند . آیا خالق و معبود شما زنده است ؟ »

ایلیا میم در حالی به ترویج بیخدایی متهم شده است که شعار محوری تعالیمش « الهی، تسلیم و خدمتگزارم » است و اصل تعالیم الهی را می توان از محوری ترین توصیه ها و تعالیم او دانست. او می گوید :

«تسليم باشيد و خود را براي برخورداري از روح خدا و تجربه حضور خدا آماده سازيد. خداي زنده را بپرستيد تا زنده شويد و خداي زنده را بيابيد و زندگي يابيد.»

« تنها، خداي يگانه و زنده و حاضر را بپرستيد و براساس حضور يگانه او زندگي كنيد. به عهد الهي وفادار بمانيد و در روز و شب خدا را بخوانيد و عهد خود را با خداوند تجديد نماييد. با تمام وجود خود اعتراف كنيد الهي تسليم‏ام و تسليم الهي را تحقق بخشيد.»

« تسليم راز يگانگي و اتصال با هستي لايتناهي الهيست و شناخت خداوند از طريق آن حاصل مي‏شود. تسليم شدگان به اتصال و اتحاد الهي نايل مي‏شوند و آنان در حضور الهي ذوب مي‏شوند، فنا مي‏گردند و تا ابد بقا مي‏يابند.»

او در پاسخ به این سوال که خداوند چطور موجودي است، می گوید : خداوند يگانه آنقدر بزرگ است كه اگر چشم تو به اندازۀ همۀ آسمانها باشد تنها ذره‌اي از آن را مي‌تواني ببيني. خداوند يكيست و جز او نيست. اما خداي تو شبيه خود توست[15]. چون هر كسي شبيه خدايي است كه مي‌پرستد. مي‌فرمايد من براي تو همانم كه درباره ام مي‌انديشي. اگر تو خوبي معلوم است خدايي كه مي‌پرستي خوب است، اگر مهربان و بخشنده‌اي پس معلوم است خداي تو هم مهربان و بخشنده است. خداي تو براي تو همانطور است كه او را مي‌بيني. همانطور آشكار مي‌شود كه انتظارش را داري. و اگر مي‌خواهي ببيني كه چطور آن را ديده اي، ببين چطور به تجربه ات آمده و چطور بر تو آشكار شده است.

و برخلاف ادعای کذب افراط گرایان مذهبی ایران او مردم را نه به سوی منویات دورنی که به سوی پیوند دادن دیگران به خدا می خواند و می گوید : « هر چه ديگران را به روح خدا نزديك تر كنيد روح خود را به روح خداوند نزديك تر كرده ايد هر چه شناخت آنان را از روح الهي كامل تر كنيد شناخت خودتان كامل تر خواهد شد. مردم را با شناساندن روح خدا بيدار كنيد و خواهيد ديد كه چگونه بر بيداري شما افزوده مي شود و بيداري الهي شما را در بر مي گيرد. آنان را ذره ذره از حضور الهي برخوردار كنيد و مي بينيد كه خداوند حضور خود را به شما مي دهد. به زمين ايمان بدهيد تا از آسمان ايمان بگيريد. به تشنگان آب بدهيد تا آسمان بر شما ببارد. حتي اگر خودتان در خوابيد اما با وجود خواب خود، براي بيداري ديگران تلاش كنيد آنگاه شاهد خواهيد بود كه بيدار كنندة الهي در حال بيدار كردن شماست. براي آنكه خدا را به سوي خود بياوريد ديگران را به سوي خدا ببريد اگر مي خواهيد خدا را پايين بياوريد پس ديگران را در خداوند بالا ببريد… و همة اين ها به آن معناست كه انسان را در روح خداوند به خداوند تسليم كنيد و به خدمتگزاري الهي فراخوانيد.»

این دیدگاهها بخش بسیار کوچکی است از تعالیم و آموزه های این اساتید که اکثرا همه زندگی ، برنامه ها و اندیشه های خود را مستقیم یا غیرمستقیم وقف اشاعه حقیقت گرایی در جهان نموده اند. این دیدگاهها با انکه هر کدام ظاهرا پیشینه کاملا متفاوتی دارند و ریشه تعالیمشان در مکاتب و ایین های ظاهرا مجزایی چون هندوئیسم ( در مورد تعالیم سای بابا) ، تانترا (در مورد اشو)، شمنیسم (مربوط به آموزه های دون خوان)، بودائیسم (ریشه تعالیم دالایی لاما) و الاهیسم[16] ( به روایت ایلیا رام الله) است اما عناصر مشترک و واحدی در مورد خداوند در همه آنها به چشم می خورد : اصل وجود آفریدگار جهان، اصل یگانگی او و برنامه حرکت به سوی شناخت و کشف او.

این ابعاد نشان می دهد که با وجود اختلاف در عبارات و اسامی یا توصیفاتی که برای خداوند در این دیدگاهها وجود دارد همه آنها به نوعی و از نگاهی در حال معرفی حقیقتِ نور یگانه خداوند در جهان هستند. که حقیقت یکی است و راهها بسیارند…

منبع: مقالات سایت معنویت آزاد

http://free-spirituality.org/


[1]سایتهای حکومتی همچون فارس، رجانیوز، موعود، تبیان، حوزه و … روزنامه های کیهان، رسالت، جام جم و … دهها کتاب منتشر شده در نقد جریان های معنوی و صدها همایش برگزار شده در سراسر کشور بخشی از این ماشین تبلیغاتی است.

[2](سعیدی، گل بابا، اصطلاحات ابن عرفانی، ص: 528)

[3]دهخدا، لغت نامه، ج10، ص: 13592

[4]  کتاب تائو ئیزم 1 – اشو

[5]منبع: من درس شهامت میدهم، ص 114 تا 116.

[6]اشو، من درس شهامت می‌دهم، ص 115

[7] نگرشی بر آرا و اندیشه های کریشنا مورتی – نوشتۀ محمد تقی فعالی

[8]از کتاب پر پرواز

[9] از کتاب شادمانیخلاق

[10]از کتاب بودا و اندیشه های او – نوشته سادهاتیسا – ترجمه محمد تقی بهرامی

[11] مائده /116

[12] برگرفته از مصاحبه رامین جهانبگلو با دالایی لاما

http://adyan.porsemani.ir منبع: [13]

[14]تعليمات الاهيسم در ايران و خاورميانه براي اولين بار توسط ايليا بيان مي‌شد اما بنيانگذار اين تعليمات تا آنجا که ما مي‌دانيم ايليا نيست بلکه ايليا يکي از راويان اصلي الاهيسم بود و آموزه‌هاي بنيادي الاهيسم را در قالبها و به شيوه‌هايي هماهنگ با شرايط اين عصر تفسير و تبيين کرده بود.

[15] در برخي از روايات اسلامي و غيراسلامي،‌ به اين موضوع اشاره شده است كه هر كسي خداي خود، به معناي تصور خاص خود از خداوند،‌ را دارد. در احاديث قدسي نيز اين موضوع تكرار شده است مثلاً در جايي كه خداوند مي‌فرمايد من با گمان بنده خويش همراهم.

[16]بنيانگذار الاهيسم ماهاآواتار مي‌باشد که ايشان نيز در نقاط مختلف دنيا به اسامي متعددي شناخته شده اند. ماهاآواتار در ايران با اسم استاد روح الله شناخته مي‌شود. گفته مي‌شود که ايشان در رأس نظام جهاني معلمان باطني قرار دارند. ظاهراً الاهيسم جرياني است به موازات جريانات ديگري مانند يوگا، فالون گنگ، شمنيزم، ساينتولژي، تي ام، تانترا، اکنکار و صدها جريان معنوي ديگري که بسياري از آنها امروز هم وجود دارند و گفته مي‌شود که تعداد همۀ آنها بيش از شش هزار جريان معنوي است اما به دلايل زيادي الاهيسم با اين جريانات قابل مقايسه نيست از جمله اينکه الاهيسم داراي هسته‌هاي بنيادي کاملاً متفاوتي و من جمله اصل توحيد (لااله الا الله) و ساير اصول آسماني است. بر حقانيت همۀ اديان هدايت کننده و خداگرا صحه مي‌گذارد و در عين حال خود را يک دين يا مذهب يا فرقه نمي داند بلکه در گرايش خداگرايي خلاصه مي‌شود. الاهيسم يك مكتب باطني است و ارتباطي با دين و مذهب ندارد بلكه دينداران را به پيروي كامل و هوشمندانه از دين خود توصيه مي‌كند…(برگرفته از کتاب آمین؛ ایلیا یعنی خدا با من است- جلد اول)

Categories: Uncategorized | Tags: , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , ,